این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( شادی داووودی ) در 610 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
که سرنوشت منو همینه...انگار همه ی دنیا رو در مصاف جنگ با خودم دیده
بودم و مغلوب شدن در این جنگ برای من امری مسلم بود...پس لازم نبود با
وارد کردن مسائل احساسی که فرجام درستی هم نداشت به این سرنو شت
منحوسی اون رو بیشتر از پیش برای خودم به اثبات برسونم...
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( روها ) در 373 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
خلاصه ناچار النازو درازکردم کف راهرو با مرده گلاویز شدم. خدار و شکر مست بود زیاد زوری نداشت. تا می خورد زدمش. همین که افتاد زمین الناز و بغل کردم اومدم برم که پامو گرفت. با الناز افتادم روی زمین، طفلک الناز با اینکه حقش بود اما بد خورد زمین. یه صدای آهم
ازش شنیدم. اما اگه بدونی کاردم می زدی خونم نمی یومد.
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( چیکسای) در 123 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
در چرخش بعدی، مجددا چشم درسا به عروس و داماد افتاد که ساسان، فرشته را به
خودش نزدیکتر کرده بود و صورتش را به سمت او میبرد تا بوسه ای بر لب او بزند. درسا با
دیدن این صحنه یاد شبهایی افتاد که تا دیروقت از پنجره اتاقش به ستاره های آسمان خیره
میشد و نگاههای گرم و عاشقانه ی ساسان را به یاد می آورد و برای آینده ای که در آن
ساسان هم حضور داشت نقشه میکشید. یاد روزهایی افتاد که دسته جمعی به کوه و
تفریح میرفتند!
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( مهسا زهیری) در 284 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
رز باغچه که خودم بهشون رسیدگی می کردم سوخت. عصرها آقاجون رو توی حیاط می گردوندم و شلنگ رو
توی دستش نگه می داشتم که خودش به گل ها آب بده. بغض توی گلوم نشست اما ردش کردم و به طرف ایستگاه
اتوبوس رفتم. تمام طول مسیر به خوابی که دیده بودم فکر می کردم. خیلی منقلب شده بودم.
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( فریده بانو ) در 246 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
سحرتوپوست خودش نمی گنجید
اینومی شدازلپای گل انداختش فهمید
قرارشد کارای خریدوزودترانجام بدن تازودترجشن بگیرن
بعدازرفتن مهموناقرارشدشب پیش سحربخوابیم تایکم اذیتش کنیم
تواتاق سحربودیم
من سحرناقلااعتراف کن تواتاق کارای خاک برسری که نکردین -
سحر وای بهاره نهه -
من ای شیطون من اگه بودم اول یه لب اساسی میگرفتم تاببینم این لب گرفتنا چطوریه همه جووناطرفدارشن -
بعدچشمکی زدم
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( sara bala ) در 362 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
همون موقع کامران ماشین و پارک کرد و پیاده شدیم و رفتیم تو یه کافه سنتی که یه جای خیلی شیک بود و پر بود از تختای چوبی که تویه محیط سرباز سرسبز که در ختای بلندی داشت و ابشار مصنوعیم وسطش بود روی یه تخت نشستیم بعد یه چند دقیقه یه پسره دیگم رسید و که باز
دوباره مارال خود شو اویزون پسره کرد...
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( mehrsa_m ) در 713 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
چشمامو بستم . چند تا نفس عمیق کشیدم . یعنی الان داشتن اونجا چیکار
میکردن ؟ مهبد کنار دختره نشسته ؟ بهش لبخندم میزنه ؟ از همون لبخندایی
که خوشگلش میکنه ؟ احساس کردم یکی داره به قلبم چنگ میزنه .
چند بار توی اتاقم قدم زدم . کاش زودتر هیوا بیاد . میدونستم حرف تو دهن
هیوا بند نمی شه و بدون اینکه ازش بپرسی چه خبر بود خودش تند تند همه ی
اتفاقا رو تعریف میکرد .
ماه بانو از پایین صدام زد . به سمت پله ها رفتم و گفتم :
- بله ماه بانو ؟
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( الهام جنت ) در196 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
_حالا چرا دارین میرین؟صبر کنین.
_دیگه چیه؟
_یه کم روی این نیمکت بشینیم؟
_که چی بشه؟
_که هیچی نشه...
چقدر حرصش گرفته بود.اگر می توانست با تمام توان کتکش میزد...شبیه
پسربچه های لجباز شده بود.
خنده اش گرفته بود....از این حرصی شدن هایش لذا میبرد.خم شد
ودستهایش را حرکت داد تا نیمکت را پیدا کند....که دوباره دستهای گرمش بر
بازویش نشست.
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( زینب ایلخانی ) در 647 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
اون شب تو لباس عروس نه فقط به چشم من که مادرشم ها به چشم همه یک تیکه ماه شده بود، نه که بچه ام عادت به بزک دوزک نداشت یاهویی به چشم اومد، این قدر که اون ناصر جز جیگر زده از همون شب اول حسادتش گل کرد و اشک بچه ام را در آورد، اون شب فقط من این ماجرا را فهمیدم اما محض آبرو، سریع پس و پنهون کردم، نمیدونم والا شایدم اشتباه کردم همون شب به عباس نگفتم تا یک فکری به...
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( عطیه شکری) در 156 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
برایم مهم نبود که او چه می گوید تنها این برایم مهم بود که بعد از چهل روز حبس شدن در این عمارت و محروم
شدنم از حضور در مراسم چهلم مادرم بالاخره سر مزارش می رفتم.
به سینی اشاره ای کرد و گفت:
گشنه ات نیست؟
سرم را تکان دادم.
قاشقی از سوپ جو را مقابل دهانم گرفت و گفت:
پس بخور!
تشنه بودم به همین محبت هایی که حتی دروغی باشد.
