این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( parnia asad )  در 309 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.

قسمتی از رمان :

 مهسا تشک وپتوها رو پهن کرده بود وخوابیده بود.ماهم زیپ چادر رو کشیدیم وبه خواب رفتیم...

صبح بانور خورشید که به چشم میتابید بیدار شدم..نگاه به اطرافم انداختم دخترانبودن..شالمو

سرکردم ورفتم بیرون.درحال قدم زدن بودند.رفتم سمتشون

من-صبح بخیر..چرا بیدارم نکردید?

سپیده-صبح توهم بخیر.ماهم خیلی وقت نیست بیدار شدیم

مهسا-صبحانه نخوردیم منتظر توبودیم.بیا بریم صبحانه بخوریم..رفتیم توی چادر وباهم

صبحانمونو خوردیم.مازیار به سپیده زنگ زدوگفت نزدیکن الان میرسن..ماهان هم توی راه بود

وآریا هم گفت که با نیماوآتوسا ودوست آتوسا دارند میان...