این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( شادی داووودی ) در 610 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
که سرنوشت منو همینه...انگار همه ی دنیا رو در مصاف جنگ با خودم دیده
بودم و مغلوب شدن در این جنگ برای من امری مسلم بود...پس لازم نبود با
وارد کردن مسائل احساسی که فرجام درستی هم نداشت به این سرنو شت
منحوسی اون رو بیشتر از پیش برای خودم به اثبات برسونم...
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( الهام فاتحی ) در 232 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
روبروش نشستم.کوروش کمی ازقهوه اش را خورد:هفده سال پیش مامانم به خاطر لجبازی با پدرم منو با
خودش به کانادا برد بابا می امد،ما می امدیم بابا اصرار داشت برگردیم،مامان اصرارداشت بابا بمونه
اخرهم هر دو ارزو به دل ماندن با مرگ مامان هم من تنها شدم هم بابا بی طاقت برای برگشت من ولی
منم لجبازی را ازمامان ارث برده بودم. خشک شدم،مرورشدم ،تلخ شدم بابا هر راهی را برای
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( روها ) در 373 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
خلاصه ناچار النازو درازکردم کف راهرو با مرده گلاویز شدم. خدار و شکر مست بود زیاد زوری نداشت. تا می خورد زدمش. همین که افتاد زمین الناز و بغل کردم اومدم برم که پامو گرفت. با الناز افتادم روی زمین، طفلک الناز با اینکه حقش بود اما بد خورد زمین. یه صدای آهم
ازش شنیدم. اما اگه بدونی کاردم می زدی خونم نمی یومد.
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( هما پور اصفهانی ) در 453 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
همه با هم وارد شدیم و اول از همه نگاهم به سمت میز گربه های چشم رنگی کشیده شد. هر چهارنفر حضور داشتن و قبل از ما حاضریشان را زده بودن. بی توجه به آنها نشستم سر میز و مشغول باد زدن خودم شدم. بنفشه گفت:
- گرمته؟ هوا که دیگه گرم نیست! من سردمم هست ... بنفشه چه خبر داشت از درون سوزان من! از کجا می دونست دوستش چه مسئولیت سنگینی روی دوشش داره سنگینی می کنه ؟ دوباره نگاهم به آن سمت کشیده شد. آرتان هم یک لحظه سرش را بالا گرفت. چشمان خمار عسلی رنگش در میان صورت گرد و برنزه اش می درخشید.
بنفشه کنار گوشم نالید...
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی،ازدواج اجباری قرار دارد توسط ( فرنوش صداقت ) در 215 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
عجیب بهم وابسته بودیم... با این که شاید یک ماه از کارم توی شرکت میگذشت... اما حس میکردم سالهاست میشناسمش... وقتی میدیدمش با خودم میگفتم کاش یه داداش مثله اون داشتم... فرزاد نامزد کرده بود و با نامزدش شیرین هم آشنا شده بودم...
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( چیکسای) در 123 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
در چرخش بعدی، مجددا چشم درسا به عروس و داماد افتاد که ساسان، فرشته را به
خودش نزدیکتر کرده بود و صورتش را به سمت او میبرد تا بوسه ای بر لب او بزند. درسا با
دیدن این صحنه یاد شبهایی افتاد که تا دیروقت از پنجره اتاقش به ستاره های آسمان خیره
میشد و نگاههای گرم و عاشقانه ی ساسان را به یاد می آورد و برای آینده ای که در آن
ساسان هم حضور داشت نقشه میکشید. یاد روزهایی افتاد که دسته جمعی به کوه و
تفریح میرفتند!
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( هستی.ق ) در 460 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
آنقدر خیره به پنجره ماندم تا بالاخره سرو صدای کامدین و بقیه خوابید و ویلا را ترک کردند .
از اتاق بیرون رفتم و نگاهی به در بسته ی اتاق خواب کذایی انداختم ، چشمم نا خواسته به راه پله
لغزید ، یک حس کنجکاوی غیر منطقی به سراغم آمده بود ، بی اختیار به طرف پله ها رفتم .
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( *noghre ) در 192 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
همون موقع دو تا اس ام اس از الیسا بهم رسید همه چیزایی که میخواستو داشتم رفتم بالا و همه رو داخل یه پوشه گذاشتم یه مانتو خاکستری و یه شلوار راسته مشکی و یه شال خاکستری مشکی سرم کردم یکمم ارایش کردم.... یکم کرم پودر که صروتمو شاداب تر نشون بده ... یکم روژ گونه نارنجی البته خیلی کم که جیغ...
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( پریناز بشیری) در 732 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
-زود باش منو ببر دانشگاه به خاطر تو از درس و دانشگاهم افتادم
آریا بطریو گذاشت تو یخچال-نوکر بابات سیاه بود
نیاز گفت – ا میگم آخه خیلی شبیهشی
آریا سرشو به نشانه تاسف تکون داد-نه بابا کور رنگی داری تو فرق سفیدو سیاه و
نمیتونی تشخیص بدی مگس
نیاز بادهن کجی گفت-هه کی بهت گفته سفیدی زغال اخته؟
آریا دوتا دگمه بالایی پیراهنشو باز کرد نیاز سریع گفت
-هوی من دیرم شده
این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( فریده بانو ) در 246 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.
قسمتی از رمان :
سحرتوپوست خودش نمی گنجید
اینومی شدازلپای گل انداختش فهمید
قرارشد کارای خریدوزودترانجام بدن تازودترجشن بگیرن
بعدازرفتن مهموناقرارشدشب پیش سحربخوابیم تایکم اذیتش کنیم
تواتاق سحربودیم
من سحرناقلااعتراف کن تواتاق کارای خاک برسری که نکردین -
سحر وای بهاره نهه -
من ای شیطون من اگه بودم اول یه لب اساسی میگرفتم تاببینم این لب گرفتنا چطوریه همه جووناطرفدارشن -
بعدچشمکی زدم
