این رمان که در ژانر های عاشقانه،اجتماعی قرار دارد توسط ( مهرشاد لسانی )  در 696 صفحه نوشته شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.

قسمتی از رمان :

به ابدارخانه رفتم تا لیوانی آب بخورم. آقا یدالله کنار سینک ظرفشویی نشسته بود و پهنای روزنامه ای که باز کرده بود روی پاهایش، تمام هیکلش را پوشانده بود.

بطری آب معدنی را برداشتم و توی لیوان خالی کردم. از پشت سنگر روزنامه به صدا درآمد: اون مال رئیس روساست توش ابمیوه می برم براشون. لیوان خودت کو؟ بی اعتنا گفتم: یادم رفت بیارم. خب منم رئیس بازرگانیم دیگه. روزنامه را ارام پایین اورد و چشم و ابروی جاهلانه اش با سبیل بلندش بیرون آمد: خوبه آدم اعتماد به نفسش بالا باشه. شما زنها این اعتماد به نفسو از کجا آوردین، خدا عالمه!

خنده ام گرفت:هر چی باشه از شما مردها که برتریم!

 سبیلش را جوید:هها به همین خیال باش. انگشتم را بالا بردم: خیال نیست! واقعیته. پشتیبان هر مرد موفقی زن موفقی بوده. اینو آویزه گوشت کن، آقا یدالله. دیگه هم به من گیرنده که اصلا حوصله ندارم. از جا بلند شد و کاسه کوزه های توی اب چکان را بهم ریخت:زنها همه بی حوصله اونوقت توقع دارن مردا وقتشونو براشون تلف کنن.