این رمان که در ژانر های عاشقانه. جنایی.پلیسی قرار دارد توسط ( فاطمه تاجیک )  در 388 صفحه نوشته شده و توسط ( :~LiYaN~: ) ویراستاری شده است و امروز برای شما عزیزان بر روی سایت ( رمان سه ) برای دانلود قرار داده شده است.

قسمتی از رمان :

قهوه ام رو یه نفس سرکشیدم و بدون خوردن چیز دیگهای از سر میز بلند شدم. مستقیم رفتم توی باغ.

شاید یکم هوای آزاد ذهنم رو باز کنه و بتونم به نتیجهای برسم.

هوف خدا. ساختمون رو دور زدم و رفتم جایی که زیاد تو دید نباشه. پشت یه بید مجنون پناه گرفتم و

همونجا نشستم. زانوهام رو بغل کردم و چونهم رو گذاشتم رو دستم. یه لحظه یادخانوادهم افتادم، خیلی

 دلم براشون تنگ شده. یعنی الان دارن چیکار میکنن؟ اونا هم دلشون برام تنگ شده؟